پارت سوم :

یک نفس عمیق کشیدم، دستم را روی دستگیره گذاشتم و درب را کمی باز کردم. حسام پشت در ایستاده و اخم ملایمی روی پیشانی‌اش نقش بسته بود. چشم‌هایش دقیق و موشکافانه به صورتم دوخته شدند. به سختی لبخندی روی لب نشاندم، انگار که هیچ چیز غیرعادی وجود ندارد:
...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.